❓ اگر از شما بپرسند از ۷مهارتی نام ببرید که هرکسی باید حتما در زندگی آنها را بداند چه جوابی میدهید؟
شاید ذهنتان به سمت مهارتهایی مثل کار کردن با دستگاههای هوشمند و چیزهایی ازایندست برود؛ اما باید بدانید قضیه بسیار سادهتر از این حرفهاست.
⚡۷مهارتی هست که یادگرفتنشان به زندگی بهترتان کمک میکنند؛ مهارتهایی که هم سخت و هم آساناند و همین تضاد عجیبشان است که گاهی خیلی از ما را دچار چالشی سخت برای آموختنشان میکند:
✅سکوت واژهای که هزاران قصه پشت خودش دارد. شاید باورش سخت باشد اما سکوت و خودداری وقت خشم؛ سکوت درباره چیزهایی که نمیدانیم واقعا مهارت بزرگی است که آموختنش حتما بر داناییتان میافزاید.
✅هوش هیجانی کمکتان میکند زندگی عاطفی، اجتماعی و کاری بسیار بهتری داشته باشید.
✅مدیریت زمان و بهترین استفاده از لحظات زندگی
✅مهارت خوب گوش دادن؛ بسیاری وقتها فقط فکر میکنیم شنونده خوبی هستیم. درواقع اغلب مشغول فکر کردن به چیزی هستیم که خودمان میخواهیم بگوییم.
✅قدرت «نه گفتن» مهارت واقعا مهمی است که بار زیادی از استرس و فشارتان را کم خواهد کرد.
✅خوب خوابیدن و تمرین برای داشتن یک خواب ارام
http://eitaa.com
اتل متل یه بابا
دلیر و زار و بیمار
اتل متل یه مادر
یه مادر فداكار
اتل متل بچهها
كه اونارو دوست دارن
آخه غیر اون دوتا
هیچ كسی رو ندارن
مامان بابا رو میخواد
بابا عاشق اونه
به غیر بعضی وقتا
بابا چه مهربونه
وقتی كه از درد سر
دست میذاره رو گیجگاش
اون بابای مهربون
فحش میده به بچههاش
همون وقتی كه هرچی
جلوش باشه میشكنه
همون وقتی كه هرچی
پیشش باشه میزنه
غیر خدا و مادر
هیچكسی رو نداره
اون وقتی كه باباجون
موجی میشه دوباره
دویدم و دویدم
سر كوچه رسیدم
بند دلم پاره شد
از اون چیزی كه دیدم
بابام میون كوچه
افتاده بود رو زمین
مامان هوار میزد
شوهرمو بگیرین
مامان با شیون و داد
میزد توی صورتش
قسم میداد بابارو
به فاطمه ، به جدش
تو رو خدا مرتضی
زشته میون كوچه
بچه داره میبینه
تو رو به جون بچه
بابا رو كردن دوره
بچههای محله
بابا یه هو دوید
و زد تو دیوار با كله
هی تند و تند سرش رو
بابا میزد تو دیوار
قسم میداد حاجی رو
حاجی گوشی رو بردار
نعرههای بابا جون
پیچید یه هو تو گوشم
الو الو كربلا
جواب بده به گوشم
مامان دوید و از پشت
گرفت سر بابا رو
بابا با گریه میگفت
كشتند بچههارو
بعد مامانو هلش داد
خودش خوابید رو زمین
گفت كه مواظب باشین
خمپاره زد، بخوابین
الو الو كربلا
پس نخودا چی شدن؟
كمك میخوایم حاجی جون
بچهها قیچی شدن
تو سینه و سرش زد
هی سرشو تكون داد
رو به تماشاچیا
چشاشو بست و جون داد
بعضی تماشا كردن
بعضی فقط خندیدن
اونایی كه از بابام
فقط امروزو دیدن
سوی بابا دویدم
بالا سرش رسیدم
از درد غربت اون
هی به خودم پیچیدم
درد غربت بابا
غنیمت نبرده
شرافت و خون دل
نشونههای مرده
ای اونایی كه امروز
دارین بهش میخندین
برای خندههاتون
دردشو میپسندین
امروزشو نبینین
بابام یه قهرمونه
یهروز به هم میرسیم
بازی داره زمونه
موج بابام كلیده
قفل در بهشته
درو كنه هر كسی
هر چیزی رو كه كشته
یه روز پشیمون میشین
كه دیگه خیلی دیره
گریههای مادرم
یقه تونو میگیره
بالا رفتیم ماسته
پایین اومدیم دروغه
مرگ و معاد و عقبی
كی میگه كه دروغه؟
شاعر : مرحوم ابوالفضل سپهر
<< 1 ... 52 53 54 ...55 ...56 57 58 ...59 ...60 61 62 ... 205 >>