دوربین اول:
اولین دوربین ، دوربین خود خدا است. آیا نمی دانند که خدا آنها را نگاه می کند و چه زیباست جمله ی امام راحل که فرمودند: عالم محضر خدا است ، در محضر خدا معصیت نکنید. علق:14
دوربین دوم:
پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله. ای پیامبر ما تو را در امت گذاشته ایم، هم شاهد هستی و آنها را می بینی. هرکاری بکنند آنها را می بینی.و مبشراً، پیغمبر به باطن بهشت بشارت می دهد. و نذیرا، و انذار به جهنم می دهد. این هم دوربین دوم است. احزاب:45
دوربین سوم:
امامان معصومین علیهم السلام . پیغمبر به مردم بگو هر کاری می خواهید بکنید،بکنید. اما اعمال شما را خدا می بیند، پیغمبر می بیند و امامان نیز می بینند. توبه:105
دوربین چهارم:
شهدا .
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ بقره:154
دوربین پنجم:
ملائک مقرب خدا . از شما حرکتی سر نمی زند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند. یکی مأمور نوشتن خوبی ها و یکی مأمور نوشتن بدی ها است.قاف:18
دوربین ششم:
زمین . روز قیامت همین زمینی که ما روی آن نشسته ایم می آید و خبرهای خود را می دهد. زلزال:4
دوربین هفتم:
زمان . آیات اول سوره ی بروج. روایات صریح از وجود امیرالمومنین علی علیه السلام داریم که شب جمعه اعمال شما را فیلمبرداری می کنند. شب و روز عرفه اعمال شما را فیلم برداری می کنند. ایام هم موجود زنده هستند.
دوربین هشتم:
هشتمین دوربین که از همه تکان دهنده تر است ، اعضاء و جوارح ما می باشند. آیه ی بیست و بیست و یک سوره ی فصلت.این دست با همین پوست بر سر یک یتیم زد. می گویم اگر من لذتی هم بردم، با شما اعضاء و جوارح بردم. می گویند ما مأمور مخفی خدا بودیم. خدا امروز به من گفته که به حرف بیایم.
بنابراین اگر از باطن اعمال نمی ترسیم و به سراغ آن نمی رویم لااقل ، به این دوربین ها توجه کنیم. دوربین ها ما را کنترل می کنند.
وجود دور بین ها یعنی #هدف_از_زندگی گناه و بیهودگی نیست!
Howzehir@
اهل سنّت طبق سندهاى خويش اين روايت را در كتاب هايشان از ائمه شيعه عليهم السلام و ديگر اصحاب نقل كرده اند از جمله:
1 . حضرت امير مؤمنان علىّ عليه السلام،
2 . امام محمّد بن علىّ باقر عليهما السلام،
3 . امام جعفر بن محمّد صادق عليهما السلام،
4 . عبدالله بن عبّاس،
5 . حذيفة بن يمان،
6 . سعد بن ابى وقّاص،
7 . ابوهريره.
راويانى از بزرگان اهل سنّت
اكنون شايسته است ببينيم كدام يك از دانشمندان اهل سنّت به نقل اين حديث در كتاب هايشان مبادرت نموده اند و راويان سنّى اين حديث چه كسانى هستند؟
در اين جا شمارى از رجال حديث را معرفى مى كنيم:
1 . سفيان بن عيينه
عالمان اهل سنّت به شايستگى از سفيان ياده كرده اند. نووى در مدح وى مى گويد:
اعمش، ثورى، سعر، ابن جريج، شعبه، همّام، وكيع، ابن مبارك، ابن مهدى، قطّان، حمّاد بن زيد، قيس بن ربيع، حسن بن صالح، شافعى، ابن وهب و احمد بن حنبل و… از وى روايت نقل كرده اند و همه در پيشوا بودن وى و والامرتبه بودن او اتّفاق نظر دارند. سفيان در سال 107 هجرى به دنيا آمد و در روز شنبه اول ماه رجب سال 198 وفات يافت.1
شمس الدين ذهبى نيز او را اين گونه توصيف مى كند:
علامه، حافظ، شيخ الاسلام، امام، حجّت، داراى دانش گسترده و منزلت والا بود.2
هم چنين در جاى ديگرى مى گويد: او يكى از بزرگان نامدار، ثقه و مورد اعتماد، دقيق، حافظ و امام بود.3
1 . تهذيب الأسماء واللغات: 1 / 224، شماره 217.
2 . تذكرة الحفّاظ: 1 / 224.
3 . الكاشف فى معرفة من له رواية فى كتب الستّة: 1 / 379.
2 . سفيان ثورى
عالمان اهل سنّت از سفيان ثورى نيز به تجليل ياد مى كنند.
شعبه، سفيان بن عيينه، ابوعاصم نبيل، يحيى بن معين و شمارى ديگر از علما درباره او گفته اند: سفيان، در زمينه حديث، امير مؤمنان است.
سفيان بن عيينه نيز مى گويد: اصحاب حديث سه شخص هستند: ابن عباس در زمان خويش، شعبى نيز در دوران خويش و سفيان ثورى نيز در دوران خودش.
عباس دورى درباره او مى نويسد: ديدم كه يحيى بن معين در زمان خويش در زمينه فقه، حديث، زهد و هر موضوع ديگرى، هيچ كس را بر سفيان برترى نمى داد.
شعبه درباره او مى نويسد: سفيان در پرهيزكارى و دانش، سرور مردم بود.
خطيب بغدادى درباره وى چنين مى نگارد:
وى يكى از پيشوايان مسلمانان و يكى از نامداران دين بود. درباره امامت وى اتفاق نظر وجود داشت; به طورى كه به توثيق و تأييد نيازى نداشت. او فردى زاهد، پرهيزكار، داراى معرفت و داراى اتقان و دقت در حفظ حديث بود.
او يكى از رجال مورد اعتماد در صحاح شش گانه است.
به اتفاق سيره نويسان وى در بصره و به سال 161 هجرى درگذشت.1
1 . تهذيب الكمال: 11 / 164 ـ 169.
3 . ابن ديزيل
يكى ديگر از رجال اين حديث، ابواسحاق ابراهيم بن حسين همدانى كسائى مشهور به ابن ديزيل (متوفاى سال 281 هـ . ق) است. كتاب هاى تذكرة الحفّاظ، الوافى بالوفيات، البداية والنهاية، طبقات القرّاء، و… شرح حال اين راوى را نگاشته اند.1
در اين جا به عبارات كوتاهى از كتاب سير اعلام النبلاء بسنده مى كنيم. ذهبى در اين اثر خويش درباره او اين گونه مى نگارد:
ابن ديزيل، امام، حافظ، ثقه و مورد اعتماد و عابد بود. او در مكه، مدينه، مصر، شام، عراق و جبال به شنيدن حديث مبادرت ورزيد و اين احاديث را به خوبى جمع آورى كرد. او كمى قبل از سال دويست هجرى به دنيا آمد. از ابونعيم و… روايت مى شنيد.
ابوعوانه و… از وى روايت نقل كرده اند. او يك روز در ميان روزه مى گرفت.
حاكم نيشابورى درباره ابن ديزيل مى گويد: او ثقه و مورد اعتماد و امين است.
ابن خِراش نيز او را راست گفتار و صدوق مى داند.
ذهبى در ادامه مى نويسد:
او فصل الختام براى تشخيص استحكام احاديث است. از او نقل شده كه گفته: اگر كتابم در دستم، احمد بن حنبل در سمت راست من و يحيى بن معين در سمت چپ من باشند، هيچ بيم و دغدغه اى ندارم.
مقصود او اين است كه كتابش بسيار دقيق و با اتقان بوده است.
صالح بن احمد در تاريخ همدان مى نويسد: از جعفر بن احمد شنيدم كه مى گفت: از ابوحاتم رازى درباره ابن ديزيل سؤال كردم، او گفت: به جز راست و نيكى از او نديده و نشنيده ام…2
1 . تذكرة الحفاظ: 2 / 608، الوافى بالوفيات: 5 / 227، البداية والنهايه: 11 / 71، طبقات القراء: 1 / 11.
2 . سير أعلام النبلاء: 13 / 184.
منبع: سایت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی
سومين آيه نازل شده درباره غدير، آيه هايى از سوره معارج است.
خداوند در اين سوره مى فرمايد:
(سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ);
تقاضاكننده اى تقاضاى عذابى كرد… .
اين آيه نيز درباره روز غدير خم نازل شده است. مردى در آن روز پس از باخبر شدن از موضوع، حاضر به پذيرش ولايت حضرت امير مؤمنان نبود و از خداوند درخواست نزول عذاب كرد. اين مطلب در حديثى كه مفسّر اين آيه است، بيان شده است.
پيش از شرح ماجرا بهتر است در ابتدا نام شمارى از راويان اهل سنّت را كه اين حديث را نقل كرده اند ذكر كنيم، تا باطل بودن ادّعاى ابن تيميه روشن شود كه گفته: «نزول اين آيه در حق على عليه السلام به اتّفاق نظر علما، باطل است».
اين روايت را بسيارى از محدّثان و مفسّران مشهور اهل سنّت در كتاب هاى خودشان نقل كرده اند كه در اين جا فهرستى از اين بزرگان سنّى مذهب را مى آوريم:
1 . ابوبكر سبيعى، (متوفاى سال 162 هـ . ق).
2 . سفيان بن سعيد ثورى، (متوفاى سال 161 هـ . ق).
3 . سفيان بن عيينه، (متوفاى سال 198 هـ . ق).
4 . ابونعيم فضل بن دكين، (متوفاى سال 219 هـ . ق).
5 . ابوعبيد هروى، (متوفاى سال 223 يا 224 هـ . ق).
6 . ابراهيم بن حسين كسائى، ابن ديزيل، (درگذشته سال 281 هـ . ق).
7 . ابوبكر نقّاش موصلى، (درگذشته سال 351 هـ . ق).
8 . ابواسحاق ثعلبى، (درگذشته سال 427 يا 437 هـ . ق).
9 . ابوالحسن واحدى، (درگذشته سال 468 هـ . ق).
10 . حاكم حسكانى نيشابورى، (درگذشته سال 470 هـ . ق).
11 . سبط ابن جوزى، (درگذشته سال 654 هـ . ق).
12 . ابوعبدالله محمّد بن احمد قرطبى، (متوفاى سال 671 هـ . ق).
13 . شيخ الاسلام حموئى جوينى، (متوفاى سال 722 هـ . ق).
14 . شيخ محمّد زرندى مدنى حنفى، (متوفاى پس از سال 750 هـ . ق).
15 . ملك العلماء شهاب الدين دولت آبادى، (متوفاى سال 849 هـ . ق).
16 . نورالدين ابن صبّاغ مالكى، (درگذشته سال 855 هـ . ق).
17 . نور الدين على بن عبدالله سمهودى، (درگذشته سال 911 هـ . ق).
18 . شمس الدين خطيب شربينى قاهرى، (درگذشته سال 977 هـ . ق).
19 . ابوالسعود محمّد بن محمّد عمادى، (درگذشته سال 982 هـ . ق).
20 . جمال الدين محدّث شيرازى، (درگذشته سال 1000 هـ . ق).
21 . زين الدين عبدالرؤوف مناوى، (درگذشته سال 1031 هـ . ق).
22 . نورالدين على بن ابراهيم حلبى، (درگذشته سال 1044 هـ . ق).
23 . احمد بن باكثير مكّى، (متوفاى سال 1047 هـ . ق).
24 . شمس الدين حفنى شافعى، (متوفاى سال 1181 هـ . ق).
25 . ابوعبدالله زرقانى مالكى، (متوفاى سال 1122 هـ . ق).
26 . محمّد بن اسماعيل امير صنعانى، (متوفاى سال 1182 هـ . ق).
27 . سيّد مؤمن شَبلَنجى مصرى، (متوفاى سال 1322 هـ . ق).
28 . شيخ محمّد عبده، (متوفاى سال 1323 هـ . ق).
شأن نزول آيه چيست؟
طبق آن چه در روايات آمده خلاصه اى از ماجرا از اين قرار است:
رسول خدا صلى الله عليه وآله در روز غدير خم، خطبه اى را ايراد فرمود و سخنرانى كرد و مطالبى را كه خدا مى خواست در آن مطرح نمود و درباره امير مؤمنان على و اهل بيت ايشان عليهم السلام مطالبى به ميان آورد و فرمود:
أيّها الناس! ألست أولى بكم من أنفسكم؟
اى مردم! آيا من از خودتان بر شما سزاوارتر نيستم؟
پاسخ دادند: چرا همين طور است.
فرمود:
فمن كنت مولاه فعليّ مولاه، اللهمّ والِ من والاه وعاد من عاداه…;
پس هر كس من مولاى او هستم، على مولاى اوست. خدايا! دوستدار وى را دوست بدار و دشمنش را دشمن… .
آن گاه مردم با حضرت على عليه السلام بيعت كردند… اين خبر در جاى جاى منطقه و نقاط و سرزمين هاى مختلف پيچيد تا آنان كه در اين حجّ با رسول خدا صلى الله عليه وآله همراه نبودند نيز از اين خبر آگاه شدند… .
در همين روزها مردى ـ كه در ادامه اين شخص را معرفى خواهيم كرد ـ با شتر خويش آمد و آن را كنار درِ مسجد بست و وارد مسجد شد. رسول خدا صلى الله عليه وآله در مسجد بود و اصحابش پيرامون ايشان نشسته بودند.
آن مرد پيشاپيش رسول خدا صلى الله عليه وآله بر دو زانو نشست و عرض كرد: اى محمد! تو به ما فرمان دادى كه گواهى بدهيم خدايى جز الله نيست و تو رسول خدا هستى ما نيز پذيرفتيم. تو به ما فرمان دادى كه شبانه روز پنج نماز بخوانيم، در ماه رمضان روزه بگيريم، به حج خانه خدا برويم و زكات مال را بپردازيم; ما نيز پذيرفتيم. اما تو به اين اندازه راضى نشدى تا اين كه دست عموزاده خود را بالا بردى و او را بر مردم برترى دادى و گفتى: هر كس من مولاى او هستم، على نيز مولاى اوست!
اين سخن توست يا سخن خداوند؟
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله در حالى كه ديدگانش قرمز شده بود فرمود:
والله الّذي لا إله إلاّ هو، إنّه من الله وليس منّي;
به خدايى كه جز او خدايى نيست، اين امر از جانب خداوند است و از سوى من نيست.
و اين را سه مرتبه تكرار نمود. در اين هنگام آن مرد برخاست و مى گفت: خدايا! اگر آن چه محمد مى گويد، حق است، سنگى از آسمان بر ما نازل كن، يا عذابى دردناك بر ما فرو فرست!
راوى مى گويد: به خدا سوگند، هنوز آن مرد به شترش نرسيده بود كه خداوند از آسمان سنگى را به سوى او پرتاب كرد و بر فرق او اصابت كرد و از دُبُرش خارج شد، او فورى جان داد، و خداوند متعال اين آيه بر پيامبر نازل كرد:
(سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع);1
سؤال كننده اى از خدا درخواست كرد كه عذاب بر وى واقع شود.
1 . سوره معارج، آيه 1.
منبع: سایت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی
<< 1 ... 177 178 179 ...180 ...181 182 183 ...184 ...185 186 187 ... 205 >>