« فاطمه یک نغمه دارد زیر لب | پس ازمن کیست تورایاری کند؟ » |
مدینه مبهوت فاجعه بود. از گستاخی این قوم، زمانه، انگشت تحیر به دندان گرفته است.
کوچه بنی هاشم در ازدحام بی شرمی گم شده است.
یک خانه که مهبط فرشتگان است، که قبله دلسوختگان است، که بهشت افلاکیان است، محل آمد و رفت شیاطین شده است.
بر دستان «یداللّه» زنجیر بستهاند، علی علیه السلام را کشان کشان به مسجد میبرند ـ علی علیه السلام را! ـ
هیچ مردی نیست که حتی قدمی پیش بگذارد!
هیچ حادثهای نیست که غدیر را به یاد آورد!
هیچ دهانی نیست تا حقیقت را فریاد بکشد!
علی علیه السلام ـ حقیقت مظلوم تاریخ ـ تنها است.
بر بازوان خیبرگشا بند بسته اند و کسی دستی برای یاری پیش نمی آورد!
ناگهان، دستی بر آمد و صدایی به دادخواهی ولایت بلند شد. دستی به دستان «یداللّه» گره خورد.
دستی مدافع ولایت شد و برای چندمین بار، با علی علیه السلام بیعت کرد.
و دست، دست یک زن بود، یک زن مرد آفرین، پاره تن رسول صلی الله علیه و آله
بند دستان علی علیه السلام را گرفت، نه این که علی بود و همسرش، نه این که علی بود و پسر عمویش، نه این که علی بود و برادر پیامبر صلی الله علیه و آله ، که بند بر دستان ولایت بود، بر دستان امام.
شعله های آتش از در زبانه کشید و خون عصمت خدا بر زمین جاری شد…، پهلوی قرآن شکست و دستی بر صورت محبوبه خدا نقش بست…
از انتهای دستها، دستی که جنسش خار بود بر صورت روح بهاران، مادر گلها شکفت
دست، نمی دانست که این زن فاطمه علیهاالسلام است، دست، نمی دانست که فاطمه پاره تن محمد صلی الله علیه و آله است؟!
دست؛ نمی دانست «هرکس فاطمه را بیازارد محمد صلی الله علیه و آله را آزرده است و هرکس او را خوشنود کند، محمد صلی الله علیه و آله را خوشنود کرده»؟!
دست، می دانست و سیلی زد!
دست می فهمید و جسارت کرد!
زخمی عمیق و آتشین، بر روح ایمان نقش بست
تا بر سرشت خاکیان، گندم و عصیان نقش بست
دیوار، تنها قاریِ درد عظیم کوثر است
دردی که آیه آیه بر پهلوی قرآن نقش بست
ننگ شکستن این خطای بی حساب آدمی
افسوس بر پیشانی تاریخ انسان نقش بست
بانوی من! از داغ سرخت، تا همیشه، تا ابد
در قاب چشم آسمان، تصویر باران نقش بست
بر شانه تاریخ، جای پای تابوتی گم است
پرواز یک ققنوس بر یک قبر پنهان نقش بست
منبع:وبلاگ خادمان حضرت فاطمه زهرا(س) بجنورد.
فرم در حال بارگذاری ...