« رعایت حقوق برادران دینی | اصلاح جامعه بدون همرنگی با مردم » |
سوالی که در این مورد مطرح است، این است که ابابکر و عمر، با وجود تمام ظلم هایی که بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روا داشتند، - که این خود، دلیل عدم اعتقاد آنان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود – پس چرا تسلیم دعوت پیامبر شدند.
راوی «سعد بن عبد الله » می گوید : وقتی به عرض حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) رساندم که ؛ شخصی از مخالفین، همیشه از من می پرسد : بگو ابابکر و عمر با رضایت و رغبت مسلمان شدند و یا با بی میلی و ناخرسندی درونی مسلمان شدند ؟ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) فرمودند : « چرا به آن شخص نگفتی که آن دو (ابابکر و عمر) به خاطر طمع مسلمان شدند.
« و بعد اضافه فرمودند :» جریان از این قرار است که ابابکر و عمر معمولا با یهودیان نشست و برخاست داشتند و اخباری را که یهودیان از تورات و دیگر کتب آسمانی، که در مورد حوادث و رویداد های روزانه و به خصوص جریان ظهور حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و پایان پیروزمندانۀ آن، دریافت می کرده اند و جویا می شدند و یهودی ها هم به آنها می گفتند: همان گونه که بخت النّصر بر بنی اسرائیل چیره شد و همۀ بنی اسرائیل را در برابر خود تسلیم نمود، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هم می آید و بر تمام عرب مسلط می شود.
البته با این تفاوت که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی آمد، به دروغ ادعا می کند که پیامبر است ، پس از این ( با این سابقۀ ذهنی) بود که ابابکر و عمر به حضور حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و با گفتن شهادت « لا اله الا الله » به کمک آن حضرت شتافتند و به طمع این که هریک از آن دو، بعد از پیروزی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و تسلیم شدن عرب و آرام گشتن اوضاع، به حکومت یکی از ولایات گماشته شوند، با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بیعت کردند.
و بعد از آنکه از رسیدن به حکومت و ریاست دلخواه خود، از طرف حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مایوس شدند، در بازگشت از جنگ تبوک، روبند و نقاب بر صورت زدند و به همراه عده ای از منافقین همانند خویش از کوه عقبه بالا رفتند، و شتر پیامبر را رم دادند تا آن حضرت را به قتل برسانند.
اما تدبیر خداوند بر حیلۀ آنها پیروز شد و خداوند مکر و دشمنی آنان را به خودشان بازگرداند و با همان خشم و کینه بازگشتند و از کار زشت خود، هیچ فایده ای ندیدند.
اتفاقا نظیر همین مساله، در زمان حضرت علی (علیه السلام) پیش آمد، که طلحه و زبیر به حضور علی بن ابیطالب (علیه السلام) رسیدند و هریک از آن دو به طمع رسیدن به حکومت و ریاست یکی از شهر ها، با حضرت علی ( علیه السلام ) بیعت کردند.
اما وقتی از رسیدن به پست هایی که لیاقتش را نداشتند، مایوس گردیدند، بیعت با علی (علیه السلام ) را شکستند و بر علیه آن حضرت دست به شورش زدند و خداوند به گونۀ زمین خوردن دیگر عهد شکنان، آن دو را بر زمین زد و نابود ساخت.»
************************************************************************
منبع : کتاب فرهنگ سخنان حضرت مهدی (عج) ، نویسنده : محمد دشتی
فرم در حال بارگذاری ...