« روایت رهبر انقلاب از مجاهدت و همراهی‌ همسرشان دردوران مبارزات انقلابمبارزه با ناحق »

سخن رانی که آغاز شد، دکتر مفتح سمت چپ امام نشست و مثل همه به سخن رانی گوش سپرد. او داشت به روبرو نگاه می کرد. انگار داشت به آینده می نگریست. سخن رانی که تمام شد، آقای ناطق نوری به دوستانش گفت: «یک دالان درست کنید تا به سمت هلی کوپتر برویم.» امّا هنوز به هلی کوپتر نرسیده بودند که هلی کوپتر بلند شد. شمار جمعیت آن قدر زیاد بود که دکتر مفتح و آقای انواری حالشان بد شد و افتادند. ناطق نوری با حاج احمد خمینی ماندند و مردم را به آرامش دعوت کردند. بعد آمبولانس از راه رسید و امام و همراهان سوار آمبولانس شدند. امام گفته بود مرا به بیمارستان ببرید تا از مجروحان عیادت کنم. در بیمارستان قلب، قلب دکتر مفتّح گرفته بود. می گفتند دو-سه ساعت همان جا بستریش کرده بودند. یک روز بعد امّا دکتر مفتح سرحال بود و در یک سخن رانی به مراسم استقبال اشاره کرد:« تشریف فرمایی رهبر بزرگ، با این شکوه و هیجان، مصداق آیهٔ کریمهٔ « قل جاء الحق و زهق الباطل، ان الباطل کان زهوقا» شد. واقعاً چنین هیجانی در تاریخ بی سابقه بوده است. ما در اتومبیلی جلوتر از امام بودیم. می دیدیم که مردم اصلاً مالک خودشان نبودند. این همه شور و احساس نشانگر عشق و علاقه به حقیقت است.  دوستان ما در بهشت زهرا ناطر بودند و دیدند که چگونه کثرت جمعیت بی تاب، همین که نگاهشان به آقا افتاد، گریه می کردند، منقلب می شدند… دیروز در بهشت زهرا که بنده هم افتخار داشتم در محضرشان باشم، تا آن جایی که توانایی ما اجازه می داد، سعی می کردیم که هجوم نشود به آقا. من خودم از پا در آمدم و حالم به هم خورد. آقا هم همینطور. عمامه ایشان افتاد‌ واقعاً خدا رحم کرد. بعد آمبولانس آمد ….»

 

منبع: کتاب خوابی به رنگ فراموشی؛روایتی داستانی از زندگی شهید مفتح،عزت الله الوندی،صص ۸۹-۹۰


موضوعات: مناسبتها
   جمعه 27 بهمن 1396


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
حدیث
دوست قرآنی" href="http:/doostqurani.ir/">دوست قرآنی
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
اوقات شرعی




آمار
  • امروز: 485
  • دیروز: 1078
  • 7 روز قبل: 3068
  • 1 ماه قبل: 9146
  • کل بازدیدها: 198115
موس
موتور جستجوی امین